میهن پرستنده. وطن پرست. میهن دوست. میهن خواه. وطن دوست. وطن خواه. که میهن خویش در حد پرستش دوست دارد. آن که به میهن خود عشق می ورزد. (از یادداشت مؤلف)
میهن پرستنده. وطن پرست. میهن دوست. میهن خواه. وطن دوست. وطن خواه. که میهن خویش در حد پرستش دوست دارد. آن که به میهن خود عشق می ورزد. (از یادداشت مؤلف)
که مرده را پرستد و به او اظهار علاقه کند و حرمت گذارد. که به دیگران تا زنده اند وقعی و ارجی ننهد اما پس از مرگشان سوگواری کند و در شرح فضیلت و مقامشان افراط کند: گهی خوشدل شوی از من که میرم چرا مرده پرست و خصم جانیم. مولوی
که مرده را پرستد و به او اظهار علاقه کند و حرمت گذارد. که به دیگران تا زنده اند وقعی و ارجی ننهد اما پس از مرگشان سوگواری کند و در شرح فضیلت و مقامشان افراط کند: گهی خوشدل شوی از من که میرم چرا مرده پرست و خصم جانیم. مولوی